سفارش تبلیغ
صبا ویژن
درباره وبلاگ

طلوع می‌کند آن آفتاب پنهانی، زسمت مشرق جغرافیای عرفانی
دانشنامه سوره ها
سوره قرآن
آرشیو مطالب
تدبیر در قرآن
آیه قرآن
ابر برچسب ها
لوگوی دوستان
امکانات دیگر


 

گوشه بسیار کوچکی از غربت کریم اهل بیت

 

ابن عباس از رسول اکرم صلی  الله علیه و آله و سلم روایت می کند که فرمود:

چون فرزندم حسن را به زهر شهید کنند ملائکه ی آسمان های هفت گانه بر او گریه کنند و همه چیز بر او بگرید حتی مرغان هوا و ماهیان دریا. هرکه بر او بگرید دیده اش کور نشود روزی که دیده ها کور می شود و هرکه در مصیبت او اندوهناک شود اندوهناک نشود دل او در روزی که دل ها اندوهناک شود و هرکه در بقیع او را زیارت کند قدمش بر صراط ثابت گردد روزیکه قدم ها بر آن لرزان است .

منتهی الامال ج1 ص 322

.

عمر شریفش 47 سال و چند ماه.

در جودو سخا که شهره بودند.

در عمر دو بار (بعضی روایات دارد بیشتر)حتی کفش رو جدا کرد نصفش رو داد.

(مثل گیوه های قدیم بود چپ و راست نداشت جاشو عوض میکردن که پاره نشه)

ادب غوغایی داشت.

امام صادق (علیه السلام) : اونقدرعمویم به جد بزرگوار ما امام حسین (علیه السلام)عزت و احترام میگذاشت هر کس میدید فکر میکرد سید الشهدا بزرگتر از ایشونه.

به تمام قد جلوی اباعبدالله بلند میشد.و داریم بارها ایشون و بغل کرده و گریسته.اینا خودشون میدونستن برا چی گریه میکنند.

نفر اول در کربلای معلی بعد از برگشت از جنگ صفین امیرالمومنین (علیه السلام) فرموده : لا یوم کیومک یا اباعبدالله

نفر دوم حضرت مجتبی به اباعبدالله فرموده : لا یوم کیومک یا ابا عبدالله

معاویه علیه الهاویه شخصی را فرستاد که برو این پیغام و به حسن بن علی بده و این بی ادبی ها رو هم بکن کاری به کارت نداره.میاد منزل آقا پیغام و میده بی ادبی شم میکنه برمیگرده. در حال برگشتن امام حسین(علیه السلام) وارد منزل میشه میبینه این شخص، شامی هست .پرسید اینجا چکار میکنی؟میگه یه پیغام به برادرتون رسوندم.فرمود چی گفتی؟نگفت.حضرت دستش رو گرفت قسم خورد تا نگی به برادرم چه گفتی نمیذارم بری.چی بگه؟بگه به پدرتون، برادرتون و شما توهین کردم؟امام حسینم ساکت می ایسته؟دیدند سرو صدا از راهرو منزل و دهلیز در بلند شد.امام مجتبی آمدند.شخص گفت آقا برادرتون قسم خورده تا نشنوه نذاره برم..حضرت اومد ابا عبدالله و گرفت تو بغل به شخص گفت برو کنار بگو هر چه گفتی.من برادرم و نگه میدارم کاری به کارت نداشته باشه.چون قسم خورده برادرم.اون شخص شامی شروع کرد به بی ادبی.رنگ ابا عبدالله سرخ شد.اشک از چشمان سید الشهدا میریزه.به صورت امام حسن نگاه میکنه.خدا چه صبری به این آقا مرحمت فرموده.بعد فرمود برادرم شنید شمام که در امان بودی حالا برو.افتاد به پای اما مجتبی.این دوپا قلم بشه قطع بشه اگر من برم.آنچه گفتم در ابو سفیان و معاویه و یزید بود.الله اعلم حیث یجعل رسالته.آقا اشکهای برادرش را با عمامه سرش برطرف کرد.چه حالتی. چه صبری.

روز شهادت هنوز در بسترِ.امام حسین فرمودچه کسی این کارو کرد؟فرمود خدا جزاشو میده شما خودتونو اذیت نکنید..یک جا به امام حسین نفرمود جَعده یا جُعده بوده.

حضرت عباس فرمود الان سرشو میارم براتون.فرمود خدا رحمت کند ام البنین را خدا جزاشو میده خودتو اذیت نکن برادر.

در سابات مدائن خنجر مسموم به رانش زدند.به استخوان رسید.از شدت درد خودشو انداخت رو ضارب.سه ماه در مدائن بستری بود.

یه بار در نماز تیر زدند گردن مبارکش خراشیده شد.

 مکتوبه که 70 بار قصد ترور و مسموم کردن امام مجتبی را داشتند در این مدت امامت 10 ساله اش.

یک شخصی که بینا بود و خودشو به کوری زده بوداز طرف معاویه علیه الهاویه.هفت هشت ماه می آمد در مدینه گدایی.و میگفت من از موالیان شما هستم.همیشه هم نماز حضرت می آمد و جلو منبر حضرت می نشست.ته عصاش فلزی بود. مسموم کرده بود.یه بار اومد کنار آقا عصا رو رو پای حضرت گذاشت فشار داد نشست که یعنی دارم مینشینم زمین.چنان رفت داخل پا که حضرت غش کرد افتاد.یک ماه امام مجتبی بستری بود. علامه مجلسی میفرماید.البته این شخص و بعدا حضرت عباس پیداش کرد در یک نخیله ای و قطعه قطعه اش کرد.

به جعده فرمود: در لباست کوتاهی کردم؟در غذات کوتاهی کردم؟به تو یا خانواده ات بی ادبی کردم؟فرمود به آنچه میخواهی نمیرسی.معاویه گفت تو بچه پیغمبرو کشتی، بچه ی من و تا پول بدن میکشی و بیرونش کرد.بعدا مریضی پیدا کرد . یه جنازه ورم کرده پر از پشه و مگس با لباسهای مندرس کنار یکی از راه ها دیدند که جعده بود.

اما بعضی از مقاتل قدیمه اینجور داره:

دیدند چند کنیز و غلام به سرعت از منزل امام مجتبی پریدند بیرون. منزل زینب کبری منزل ام کلثوم . یک غلام سوار شد رفت بیرون شهر دنبال محمد حنفیه در یک نخلستانی.یکی منزل امام حسین و حضرت عباس و برادرانش.

که برادرتون فرموده اگر دیر کنید دیدار ها به قیامت می افتد.

راوی قسم میخورد تا آن روز ندیدم ابا عبدالله به این سرعت تو کوچه بدود. عمامه را تو کوچه به سرش بست.آمدند. دیدند دست و پای برادر ورم کرده. استاد ما میگفت:به محض اینکه سید الشهدا دید عمامه به زمین زد.فرمود پدرم از دستم رفت مادرم از دستم رفت جدم از دستم رفت.

آقا امام مجتبی فرمود برادر، من و به سینه تکیه بده.دیگه اون لحظات پیداست که آقا نمیتونسته بشینه.ابا عبدالله اومد نشست امام مجتبی رو به سینه تکیه داد.فرمود چه کسی بوده که نفرمودند.یه وقت فرمود حسینم بگو یه تشت بیارن.لخته های خون داخل تشت یکی بعد از دیگری.حالا چقدر داره اشک میریزه ابا عبدالله.

بعضی از بنی هاشم  از بستگان حضرت هم آمدند. بعضیا اول خوشحال شدند که حضرت  سم رو قی کرد.خون که بند آمد فرمود دیگه کار از کار گذشته. اشک میریزه سید الشهدا.

 در همین اثنا کنیز آمد گفت آقا خواهراتون زینب و ام کلثوم آمدند.

حضرت عباس هم آمده فرمود که چه کسی بوده بروم سرش و بیارم . دو پای امام حسن رو بوسید.عجیب این آقا با ادب. در شب بیست و یکم هم کف دو پای امیرالمومنین و بوسه میزد و گریه میکرد.تا وقتی پدرش نفرمود بیا بالا که دست برادر رو گذاشت تو دستش جلوی در سرپا ایستاده بود فقط اشک میریخت.

امام مجتبی فرمود عباس پارچه رو روی دست و پای من بنداز برادر . ورم دست و پا رو خواهرم نبینه.

انقدر ملاحظه این خواهرو دارند.

امام زین العابدین فرمود عمه ام نزدیک گودی چیز هایی دید که من امام تو خیمه بودم به ظاهر ندیدم.

ابا عبدالله به غلام فرمود تشت رو ببرید.امام سجاد میفرمایند پدرم دست کردند تو آستینش دستمالی رو در آورد خون لب و محاسن امام مجتبی روبرطرف کرد.

خواهر لب خونی نبینه.

این خواهر بعدا لب با چوب دید.

یا فرج الله عمه تان به محضی که وارد شد چشمش به رنگ عموتون افتاد

 وصاحت العقیله وا اَبا وا اُما وا عُسرتا ولطمت علی وجهها و صدرها

ام کلثوم هم شروع کرد زدن خودش. ابا عبدالله فرمود عباس  دست خواهراتونو بگیرید

آقا کنار گودی کسی نبود دستشو بگیره...

کنار تشت مسی در دارالعماره کوفه کسی نبود دستشو بگیره...

.

.

شعر منسوب به کریم اهل بیت :


نحن أناس نوالنا خضل ***یرتع فیه الرجاء والأمل

تجود قبل السؤال أنفسنا *** خوفا على ماء وجه من یسل

لو علم البحر فضل نائلنا *** لغاض من بعد فیضه خجل


ما مردمی هستیم که بخشش‌مان همچون سبزه‌زاری تازه است که امید و آرزو در آن می‌چرد.

پیش از اینکه کسی تقاضا کند، نفوس ما ناخودآگاه می‌بخشند تا مبادا آبروی سائل ریخته شود.

اگر دریا فراوانی بخشش ما را می‌دانست، پس از بالا آمدن، بی‌تردید، با خجالت فروکش می‌کرد. 

 


فایل صوتی متن  

حجت الاسلام بندانی نیشابوری صاحب کتاب تقویم شیعه

http://s5.picofile.com/file/8126716792/Bandani_7_safar_1392_F_130146.3gp.html

 

دانلود تقویم شیعه

http://forum.jonbeshnet.ir/thread6488.html

 


 


 




 

 


 

اصبغ بن نباته گوید:

حارث همدانى با گروهى از شیعه که من هم در میان آنان بودم بر حضرت امیر المؤمنین علىّ بن ابى طالب (سلام الله علیه) وارد شد. حارث افتان و خیزان حرکت مى کرد (یا با تأ نّى راه مى رفت ) و با عصائى که در دست داشت بر زمین مى کوفت و بیمار نیز بود، و وى را در نزد امیر المؤمنین (سلام الله علیه) شخصیّتى بود و مقام و منزلتى داشت ، حضرت که او را بدین حال دید رو باو کرد و فرمود: حارث حالت چطور است ؟ عرض کرد: اى امیر مؤمنان روزگار بر من چیره گشته و سلامتى را از من ربوده است ، و علاوه بر این ، نزاعى که اصحاب تو در خانه ات با یک دیگر دارند مرا بیشتر ناراحت ساخته و آتشى در درونم افروخته و مرا بیش از حدّ بى تاب و تحمّل کرده است . حضرت فرمود: نزاع آنها در چیست ؟ عرض کرد: در باره تو و در باره آن سه نفرى است که قبل از تو بوده اند (ابو بکر و عمر و عثمان ) بعضى از آنان در باره تو بسیار غلوّ و زیاده روى مى کنند، و برخى میانه رو بوده و همراه شما هستند، و پاره اى در حال حیرت و تردید باقى مانده و به شک و دو دلى در افتاده اند، نمى دانند که در باره تو قدم پیش نهند (و صراحتاً از تو طرفدارى کنند) یا آنکه باید قدم عقب گذارده و توقّف کنند (و کار دیگران را حمل بر صحّت نمایند).

حضرت فرمود: بس است اى برادر همدانى بدان که بهترین شیعیان من آن دسته و فرقه اى هستند که راه اعتدال و میانه روى اختیار کرده اند، تا آنان که راه غلوّ پیش گرفته به آنان بازگشت نموده ، و آن دسته عقب افتاده خود را به ایشان برسانند.

حارث گفت : پدرم و مادرم فدایت چه خوب است این کدورتى را که بر دلهاى ما نشسته بزدائى و ما را در این مورد از بینش لازم برخوردار سازى . حضرت فرمود: بس کن ، تو مردى هستى که حق بر تو مشتبه شده (و کارهاى چشمگیر افرادى که قبل از من آمده و گرمى بازارشان تو را دچار اضطراب و نوسان نموده است ). دین خدا به شخصیّت و موقعیّت افراد شناخته نمى شود، بلکه به علامت و نشانه حق شناخته مى گردد. حق را بشناس ، اهلش را خواهى شناخت . اى حارث ، حق بهترین گفتار است ، و کسى که از آن فاش سخن گوید مجاهد در راه خداست ، و من به حق با تو سخن مى گویم ، به من گوش فرا ده ، و سپس آن را به بعضى از دوستان خودت که رأ یى محکم و عقلى پسندیده دارند بازگو کن . آگاه باش که من بنده خدا، و برادر رسول خدا، و نخستین کسى هستم که او را تصدیق نمودم ، من هنگامى او را تصدیق نمودم که آدم هنوز در بین روان و تن بود، و از این گذشته من نخستین کسى هستم در میان امّت شما که از روى صدق و حقیقت او را تصدیق کرده ام ، پس مائیم گروه پیشینیان ، و مائیم جماعت پسینیان (یعنى ما نخستین گروندگان به پیامبریم و نیز آخرین کسانى هستیم که از وى جدا مى شویم ، یا اینکه ما نخستین کسانى هستیم که به دین رونق بخشیدیم و بدان عمل نمودیم ، و آخرین کسانى هستیم که دین بدست ما افتد و آن را انتشار خواهیم داد)، و ما خاصّان و خالصان رسول خدائیم اى حارث ، و من برادر همدم و وصىّ و ولىّ و راز دار و صاحب اسرار اویم . به من فهم کتاب ، و فصل خطاب (داورى به حق و سخن مشخص کننده حق از باطل ) و علم گذشته ها، و علم سلسله اسباب و مسبّبات قضا و قدر الهى داده شده است ، و هزار کلید از خزائن الهى به من سپرده شده که هر کلید از آنها هزار در از مجهولات را مى گشاید، و هر درى به هزار در از عهد و پیمانها منتهى مى گردد. و از تمام اینها گذشته بعنوان تفضّل و بخشش به شب قدر تأ یید و برگزیده گشتم و بدان مدد یافتم ، و این مقام تا آن زمان که شب و روز در گردش است براى من و آن عدّه از فرزندانم که حافظ و امین اسرار الهى هستند باقى است تا اینکه خدا وارث زمین و موجودات روى آن گردد (و حکومت و قدرت ظاهرى از آن خدا و اولیاء او گردد). حارثا! تو را بشارت مى دهم که در هنگام مرگ و عبور از پل دوزخ و کنار حوض کوثر و در وقت مقاسمه مرا بازخواهى شناخت . حارث گفت : مولایم مقاسمه کدام است ؟ فرمود: قسمت نمودن آتش دوزخ است که آن را بطور صحیح تقسیم مى کنم ، مى گویم : آتش ! این مرد دوست و پیرو من است او را واگذار، و این مرد دشمن من است او را بگیر.

اصبغ گوید: سپس امیر المؤمنین (سلام الله علیه) دست حارث را گرفت و فرمود:

حارث ! روزى من از آزار و حسد قریش و منافقین بخودم به رسول خدا شکوه کردم ، رسول خدا (صلی الله علیه و آله) دستم را در دست خود گرفت چنانچه من دست تو را گرفته ام و فرمود: چون روز قیامت شود من دست به ریسمان و دستاویز عصمت پروردگار صاحب عرش زنم ، و تو اى على دست به دامان من خواهى زد، و اولاد تو دست به دامان تو مى زنند، و شیعیان شما دست به دامان شما مى زنند، اکنون بگو ببینم در آن حال فکر مى کنى که خدا با پیغمبرش چه خواهد کرد؟ و پیامبرش با وصىّ خود چه مى کند؟

حارثا! آنچه گفتم بپذیر که اندکى است از بسیار (و نمونه اى است از خروار)، آرى تو با کسى محشورى که دوستش مى دارى ، و براى توست تمام اعمالى که خود کسب کرده اى - و این مطلب را سه بار تکرار فرمود-.

در این هنگام حارث از جاى خود برخاست و در حالى که عباى خود را بروى زمین مى کشید مى گفت : از این پس دیگر باک ندارم که مرگ بسوى من آید یا من به سوى مرگ بروم . جمیل بن صالح که از راویان این حدیث است گوید: سیّد اسماعیل حمیرى (شاعر اهل بیت ) مضمون این خبر را براى من چنین به شعر در آورد:

گفتار على (سلام الله علیه) به حارث همدانى بسى شگفت انگیز است ، و حارث چه شگفتیها از آن گفتار بر گرفته و با خود بهمراه برد.

اى حارث همدانى هر کس چه مؤمن و چه منافق پیش از مرگ مرا در مقابل و روبرو خواهد دید. او مرا با دیدگان خود مى بیند، و من او را با تمام صفات و نام و نشان و کردار و عملش مى شناسم .

و تو اى حارث در کنار پل دوزخ مرا خواهى دید و خواهى شناخت ، بنا بر این از لغزش و افتادن از روى پل در میان دوزخ بیم مدار.

من در آن حال که تو در نهایت تشنگى و فرط عطش هستى از آبهاى سرد و خوشگوار سیرابت مى کنم که از فرط شیرینى پندارى که عسل است .

در هنگامى که در مقام عرض و حساب تو را متوقّف سازند، به آتش گویم : او را رها کن و به این مرد نزدیک نشو. او را رها کن و ابداً گرد ساحت او مگرد و به وى نزدیک نشو، که او به ریسمانى چنگ زده که به ریسمان ولایت وصىّ رسول خدا متّصل است .


ترجمه امالی شیخ مفید مجلس اول حدیث  هفتم.

اصبغ بن نباته کیست؟http://www.bashgah.net/fa/content/show/25218






ز دلبرى نتوان لاف زد به آسانى***هزار نکته در این کار هست تا دانى


در صحبتها یا مباحث خانوادگی ،دوستانه، دانشجویی که حول مسائل دینی هست ،وقتی بحث و صحبت به اینجا میرسه که شارع مقدس فلان عمل رو واجب کرده  و منِ مسلمان ملزم به اجرای اون در چارچوب تعیین شده هستم، به کرات این سوال مطرح میشه که پس "لا اکراه فی الدین" یعنی چی؟

از کتاب مشکات علامه مصباح  که شامل 5 جلد پرسش و پاسخ هست دنبال مطلبی میگشتم دیدم این سوال و مطرح کردن و ایشونم پاسخ دادن :

 

پرسش : معناى آیه شریفه «لااکراه فى الدین» چیست؟

 

پاسخ: دین داراى سه بخش اعتقاد قلبى، اقرار زبانى و عمل به دستورات دینى است. اما رکن اساسى دین اعتقاد قلبى و باور است. و به همین دلیل هیچکس را نمىتوان مجبور به پذیرش اعتقادى خاص کرد. معتقدات هر کس در صندوقچه فکر و قلب اوست که براى کسى دسترسى به آنجا ممکن نیست. و معناى آیه شریفه بیان همین امر واقعى و تکوینى است که گوهر دین قابل اکراه و اجبار نیست.

 

امّا در مرحله گفتار و عمل آیا اجبار کردن مجاز است یا نه؟ این بحث را باید در دو مرحله دنبال کرد: الف ـ آیا کسى را که اسلام نیاورده، مىتوان وادار کرد که اقرار به اسلام کند یا مقررات دینى را رعایت کند؟ ب ـ آیا یک مسلمان را مىتوان الزام کرد که دستورات دینى را مراعات نماید؟ درباره دسته اول باید گفت اسلام بعضى ادیان و مذاهب را به رسمیت شناخته است. قدر مسلّمِ این ادیان، یهودیت، مسیحیت و دین زرتشت است که پیروان آنها به عنوان اهل کتاب و ذمّه بر طبق مقرّراتى خاص مىتوانند تحت حکومت اسلامى زندگى کنند. حتى کفّار هم اگر معاهَد (ملتزم به معاهده و قرارداد) باشند، مىتوانند در مملکت اسلامى زندگى کنند. اسلام هیچگاه به یهودى یا زرتشتى نمىگوید نماز بخوان یا طبق دستور اسلام ازدواج کن و غیره.

 

دسته دیگر از غیرمسلمان ها کفّار حربى و اهل عناد و جنگ هستند که در صورت درگیر شدن باید با آنها جنگید تا تسلیم شوند. و اما درباره دسته دوم; یعنى مسلمانان بحث بر سر این است که آیا مسلمان مىتواند بگوید دوست دارم علناً در خیابان و کوچه و مغازه شراب بنوشم، یا مایلم قماربازى کنم، دوست ندارم حجاب شرعى را عمل کنم، دوست دارم بر علیه اسلام تظاهرات کنم؟ کسانى پنداشته اند که با استفاده از حق آزادى مىتوان چنین کارهایى را مجاز دانست و گاهى در مقام جدال مىگویند: مگر در صدر اسلام هم کسانى مثل ابن ابى العوجاء وجود خدا را انکار نمىکردند؟ مگر به امام معصوم نسبت گناه نمىدادند؟ و... مگر در قانون اساسى این آزادىها تضمین نشده است و...

 

پاسخ آن است که خیر، اسلام جلوى تظاهر به فسق را مىگیرد. آزادى عمل و بیان در اسلام نامحدود نیست. هر عمل و گفتارى را نمىتوان در حکومت اسلامى انجام داد. تشریع امر به معروف و نهى از منکر براى رعایت مرزهاست ویکى از علل تأسیس حکومت در اسلام جلوگیرى از محرّمات و تخلّفات دینى است. اسلام در مواقعى و تا حدودى دخالت در امور دیگران و محدود کردن انسان ها را اجازه داده و بلکه لازم دانسته است. تمام سخن بر سر تعیین حدود آزادى است.

 

خلاصه اینکه اسلام مبارزه با اسلام و توطئه علیه نظام و تجاهر به فسق را اجازه نمىدهد و با این امور با نهایت شدّت مخالفت مىکند. اسلام در جاى خود رحمت و رأفت و مدارا و تسامح و در جایى دیگر شدت و غلظت و خشونت و سخت گیرى را روا مىدارد. در اسلام بتى بنام آزادى و دموکراسى که بالاتر و برتر از دین باشد، وجود ندارد.

 

در فرهنگ غربى دین تنها در حدّ یک سرى توصیه هاى اخلاقى است; مانند سفارش هاى یک حکیم و واعظ که بعضى از مردم عمل مىکنند و برخى دیگر هم عمل نمىکنند. گناهکار هم خود مىداند و کشیش و کلیسا و خدایش. همان گونه که اگر کسى دروغ بگوید یا غیبت نماید او را بازداشت نمىکنند، شرابخوارى و قماربازى و عریان گردى هم چنین است. لذا اگر به زن نیمه عریانى بگویند چرا اینگونه به کوچه و خیابان آمده اى پاسخ مىدهد، به شما ارتباطى ندارد و اصلاً به چه حقّى به خود اجازه مىدهید که در امور دیگران دخالت کنید، و چه بسا کار به شکایت و دادگاه هم بینجامد.

 

در ممالک اسلامى و جامعه ما نیز رفته رفته بعضى به دنبال چنین نگرش و آزادى هستند. در حالى که جامعه ما با جامعه غربى و اسلام با مسیحیّت مطرح در آنجا بسیار تفاوت دارد; زیرا همان گونه که گفته شد در اسلام علاوه بر فریضه امر به معروف و نهى از منکر و نظارت عمومى، دولت هم باید از تظاهر به فسق و تجاوز به حرمت ها جلوگیرى کند. ناگفته نگذاریم که این بحث در جایى است که شخص در حضور دیگران و در سطح جامعه خلافى را مرتکب شود و الّا اگر کسى در تنهایى و خلوت حرامى را مرتکب شد، دیگران حقّ تفحّص و جستجو را ندارند و در صورت اطّلاع هم نباید اسرار را هویدا نمایند زیرا سرّ افراد محترم است. مسأله حرمت تجسّس در زندگى دیگران و عدم دخالت نیز مربوط به اینگونه موارد است. بنابراین بین امر به معروف و نهى از منکر با عدم تجسّس در زندگى خصوصى دیگران نیز منافاتى وجود ندارد; زیرا بستر یکى ارتکاب خلاف در حضور دیگران و بستر دیگرى ارتکاب خلاف در خفاء و دور از چشم دیگران است.




 

 

راز دل با تو چه گویم که تو خود راز دلی

دانــه و لانــه و بــال و پــر پــرواز دلـی

.

داشتم سر سجاده با خدا چرا و چگونه میکردم

نهج البلاغه دم دستم بود بازش کردم این فراز از نامه ی 31 اومد

.

.

پس کلید گنجهاى خود را در دو دستت نهاده که به تو رخصت سوال از خود را داده

تا هر گاه خواستى درهاى نعمت او را با دعا بگشایى،

و باریدن باران رحمتش را طلب نمایى.

پس دیر پذیرفتن او تو را نومید نکند که بخشش بسته به مقدار نیت بوَد،

و بسا که در پذیرفتن دعایت درنگ افتد،

و این براى آن است که پاداش خواهنده بزرگتر شود و جزاى آرزومند کاملتر،

و بوَد که چیزى را خواسته اى و تو را نداده اند،

و بهتر از آن در این جهان یا آن جهانت داده اند یا بهتر بوده که از تو بازداشته اند،

و چه بسا چیزى راطلبیدى که اگر به تو مى دادند، تباهى دینت را در آن مى دیدى.

پس پرسشت درباره چیزى باشد که نیکى آن برایت پایدار ماند،

و سختى و رنج آن به کنارکه نه مال براى تو پایدار است و نه تو براى مال برقرار.

و بدان که تو براى آن جهان آفریده شده اى نه براى این جهان،

و براى نیستى نه براى زندگى جاودان، و براى مردن نه زنده بودن، و بدان!

تو در منزلى هستى که از آن رخت خواهى بست،

و خانه اى که بیش از روزى چند در آن نتوانى نشست

و در راهى هستى که پایانش آخرت است،

و شکار مرگى که گریزنده از آن نرهد،

و آن را که جوید بدو رسد و از دست ندهد،

و ناچار پنجه بر تو خواهدات کند،

پس بترس از آن که تو را بیابد و در حالتى باشى ناخوشایند:

با خود از توبه سخن به میان آورده باشى،

و او تو را از آن باز دارد، و خویشتن را تباه کرده باشى.

.

.

.

حافظ اگر قدم زنی در ره خاندان به صدق

بـدرقه‌ی رهت شود همت شحنـه‌ی نجف

 




 

 

رازی کــه بــر غیــر نگفتیـم و نگـوییـم

با دوست بگوییم که او محرم راز است

.

.

یا ارحم الراحمین

مارا ببخش

و در سایه ی این بخشش از فضلت عنایتی کن تورا دوست شویم

که مرکب راهوار، دوستی توست

و بدون آن حرکتی نیست

اگر هم باشد رساننده نیست

.

.

یــک عمــر دویدیــم و به جایــی نـرسیدیــم

.

.

امیر عاشقان بعد از اینکه به دست اشقی الاشقیا فرق مبارکشان شکافته شد فرمودند:


فــزتـــــ و ربـــــ الکعبـــه 


یعنی ای مدعیانِ حبِ علی و آل علی مقصد، رستگاری ست

.

.

عاشــق شو ار نه روزی کــار جهــان سر آید

ناخــوانده نقش مقصــود از کــارگــاه هستی

.

الهی و ربی و سیدی و مولای

انا الضعیف

انا الحقیر

انا الذلیل

انا المتحیر

.

.

ما را جز به توانایی تو جنبش و جز به یاری تو توانایی نیست 

پس ما را به توفیق ( جور شدن اسباب کار از جانب ) خود کمک کن 

 و به راه راست خود راهنماییمان فرما 

 و دیده دلهامان را از آنچه خلاف دوستی توست کور گردان

  و اندامی از اندامهای ما را در معصیت و نافرمانیت فرو مبر

 ( ما را توفیق ده که آنچه نهی کرده ای در اندیشه نگذرانیم

  و گرد معاصی نرویم و رضای تو را به دست آوریم )

(صحیفه سجادیه)

.

.

اللهــم صــل علی محمد و آل محمد و عجــل فرجهم